بدون عنوان
خونه خاله زهره دوست مامان که از کربلا اومده بود رفته بودیم دیدنش پارک میدون مادر میخواد با خاله نسرین نماز بخونه ...
نویسنده :
مامان سیدامیرعباس چشم تیله ای
9:34
بدون عنوان
دو سال و پنج ماهگی
پارک میدون مادر نزدیک خونمون یکسری وسایل بازی جدید و جالب داشت که امیرعباس خیلی ذوق زده شده بود جاتون خالی ناهار هم توی اون سرمای وحشتناک توی پارک خوردیم انقدر سر نماز منو اذیت میکرد رفتم براش سجاده خریدم تا سر جا نماز خودش نماز بخونه اتیش پاره شهربازی فروشگاه کوروش صادقیه به قول باباش انقدر که امیرعباس شهربازی همه مناطق تهران رو رفته بچه پولدارها نرفتند ...
نویسنده :
مامان سیدامیرعباس چشم تیله ای
9:23
95.09.23
سلام این روزها حسابی هوا سرد شده اما امیرعباس کماکان سردش نیست و توی خونه با لباس کم میگرده البته متوجه شده دیگه باید بیرون حسابی لباس بپوشه و هرکاریش میکنم بیرون کلاهش رو در بیاره در نمیاره تقریبا دو هفته ای هست که بیشتر کلماتی که بهش میگم رو تکرار میکنه ماهی .... ترکید .... نیست ... هست ... اینجاست ... اونجاست .... بده .... نده ..... بیا تو .... بشین ... نرو ... وقتی شیطونی میکنه و دعواش میکنم دستش رو جلوی من میگیره میگه هیچی هیچی یعنی هیچی نیست و دستش رو میگیره جلوی دماغش و میگه هیس هیس یعنی دعوام نکن ... زمین هم میخوره وقتی بیرون هستیم برای اینکه کم نیاره سریع تا میگم چی شده میگه هیچی هیچی ... ...
نویسنده :
مامان سیدامیرعباس چشم تیله ای
9:18